کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و منقبت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی     نوع شعر : مدح     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

شامل حالم شد امشب دعوتِ عبدالعظیم            یک سلام ِ بی‌ریا بر ساحتِ عبدالعظیم

در حریمش مهربانی و کرَم حس می‌شود            از حسن نشأت گرفته رأفتِ عبدالعظیم


پهن کرده سفره‌اش را در شبستان حرم            سائلان را جمع کرده رحمتِ عبدالعظیم

پیشوند نام او «شاه» است و از روز ازل            هست نام مستعارم «رعیتِ» عبدالعظیم

مشکـلاتم حل شد و تا به ابد شرمـنده‌ام            از محـبت کـردنِ بی‌مـنّت عبـدالعـظـیم

بازسازی می‌شود، آباد خواهد شد بقیع            می‌شود آخر اجابت حـاجتِ عبدالعظیم

مورد تـأیـیـد مـولانـا امـام ِهـادی است            هر که شد بانی برای هـیأتِ عبدالعظیم

بر ضریحش می‌نشانم بوسه و دل می‌برم            از حسین بن علی از برکت عبدالعظیم

«بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا»            زائرم کن سیدی یا حضرتِ عـبدالعظیم

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

ای آفـتاب فـاطـمه، در شهـر ری مقیم            ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم

صحنت مطاف جان، حرمت جنّة النّعیم            عـبد عـظـیـم خـالـق بـخـشـنـدۀ عـظـیم


صَـلّی عَـلی جـَلالِـکَ یا سـَـیّدُ الـکـریم

ای مـهـرت آفـتـاب درخـشـان هر دلی            فـرزند فـاطـمه، خـلـف مـرتضی علی

مـرآت جان به نـور جـمـال تو منجـلی            تو کـیـسـتی که گـفـته ولی اللّهت، ولی

ای رتـبـه‌ات به نـزد ولـیّ خـدا عـظـیم

ای از زمین ری جـلـواتت بر آسـمـان            نـام تـو چـون ائـمـّۀ اطـهــار جــاودان

آورده سـر فـرود به خـاک تـو آسـمان            هر بامداد و شامـگـهـان بر مـشام جان

بـوی بـهـشـت آورد از تـربـتـت نـسـیم

تو سـیـد الـکـریـم و کـرامـت تـبـار تو            دامان سـبـز ری شـده بـاغ و بـهـار تو

بـار عـلــوم ریـخـتـه از شـاخـسـار تـو            بـاشـد بـهـشـت قـرب الـهـی مـزار تـو

با مهـر تو ز آتـش دوزخ مرا چه بـیم!

بوی حـسین می‌دمد از خاک این مزار            یا کـربـلا به دامن ری گـشـتـه آشکـار

قـبـر تو کـعـبـۀ دل خـوبــانِ روزگــار            جـدّ مـطـهّـر تو قـسـیـم بـهـشـت و نار

مهـر تو نیز جـنّت و قهـرت بود جحیم

صحن مطهّرت به زمین عرش دیگر است            همسایۀ تو زادۀ موسی بن جعـفر است

جاری ز چشمه‌های علوم تو کوثر است            تا قـبّۀ طلات به ری سایه‌گـسـتر است

بر ری سزد که رشک برد جنّةُ النّعـیم

در شهـر ری غـریـبی و با خـلق آشـنا            از ما همه تضّرع و عجز، از تو اعتنا

زیـبـد امـام عـصرِ تو گـوید تو را ثـنـا            بـا جــمــلـۀ مــبـارک «اَنـتَ ولُّـیّـنــا»

خـطّ تو خطّ نـور و صراط تو مستقـیم

: امتیاز

پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم

شاعر : ریحانه ابوترابی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

تکان داده‌ست فریاد گلویت، خواب دنیا را           به خونت هدیه دادی بر جهانِ مُرده، احیا را

چنان قلب زمین را بر تپش انداختی شاید           میان آهِ خود داری نفـس‌های مسـیحـا را


فلسطینم! به خاک افتادی اما شور اعجازت           به خود آورده حتی ساحرانِ قوم موسی را

و لا تَحزَنْ و لا تَحزَنْ! مترس ای جانِ خونین‌تن!           که بشکافد عصایش بار دیگر موج دریا را

زمینِ غزه از خون شهیدان آب می‌نوشد           به یاد آورده‌ای تاریخِ «صبرا» و «شتیلا» را

ولی سوگند بر «تین» و، ولی سوگند بر «زیتون»           که می‌سازند این خون‌گریه‌ها، لبخندِ فردا را

ببار ای آسمان! بر تارهای عنکبوت امشب           مهیا کن برای حضرتش صحن مصلّی را

کسی می‌آید و در مسجدت تکبیر می‌گوید           ربیع الآخری می‌آورد طوفان الاقصی را

پریشان‌حال از این جغـرافیای نامسلمانم           کسی تا مسجد الاقصایِ خونین می‌بَرَد مارا؟!

: امتیاز

پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل            جهان وارونه شد، این‌بار با سنگ آمده هابیل

نِگین، دست شیاطین و سلیمان اشک می‌ریزد            و با فرعون، می‌خندند فرزندان اسرائیل


گلستان شد، اگر چه آتش نمرود، اما سوخت            گلوی «الخلیل» از داغ فرزندان اسماعیل

لب خاخام‌ها، تورات را وارونه می‌خواند!            کشیشان، با دعا، رد می‌شوند از غیرت انجیل

به رسم سامری، این قوم ابتر را ببین، دنیا!            در آتش‌بازی خود، کرده‌اند از کودکان، تجلیل

میان نقشه‌ای، غرق‌اند در نیل‌ و فرات، اما            نمی‌دانند این خوابِ پریشانی‌ست، بی‌تأویل

بیا ای تک‌سوار سبز! ای پایان این پائیز!            که همراهت بیائیم از فرات، این‌بار سوی نیل

و «سبحان الذی أسری» بخوان، تا «مسجد الاقصی»            بخوان! ای خواندنت، شیرین‌تر از تنزیل جبرائیل

فلسطین، جوجه‌های کوچکش، حالا ابابیل‌اند            و خـواب آخـر پائـیز می‌بـیند، سپاه فیل

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

به رسم سامری، این قوم برتر را ببین، دنیا!            در آتش‌بازی خود، کرده‌اند از کودکان، تجلیل

پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

ای قـدس تنت زخمی شلاق یهود است            عمری ست سراپای تو در آتش و دود است

شمـشیر بلا یکسره در حال فرود است            از ما به تو پیوسته سلام است درود است


صهیون پس از این زار و زبون است فلسطین

کابین عروسان تو خـون است فلسطین

ای کــودک آوارۀ غــزه کــفـنـت کــو؟            در بـزم عـزاداری گـل سیـنـه‌زنت کو؟

سرچـشمه آتش شده بستان چـمنت کو؟            آوای خوش قـمـری شیرین دهـنت کو؟

بـتـخـانـه نـمـرود هراسـان خـلیل است

پیروزی تو وعده‌ای از رب جلیل است

از سـمـت خــدا خـیـل ابـابـیـل مـی‌آیــد            مـوسـی و عـصـا از طرف نـیل می‌آید

بـر فـرق سـر ابــرهـه سـجـیـل مـی‌آیـد            هـنـگـام ظـفــر بـر گـلـه فـیــل مـی‌آیـد

خـالی شـود از کل جـهـان شـاکـلـۀ دیو

تا پـاک شـود از هـمـه جا نـام تـل‌آویـو

طوفـان شده در گـسترۀ مسجد الاقصی            این داغ رسـیـده‌ست به سـرتـا سـر دنیا

دارد سـنـد نـصرتـتـان می‌شـود امـضـا            خــورشـیـد پــدیــدار شـده از دل دریــا

از هـمـهـمـۀ لـشـکـر کـفــار نـتـرسـیـد

بی وقـفـه بجـنـگـید و ز پیکـار نتـرسید

با لطف خـداونـد ظـفـر می‌رسد از راه            در بحـبوحـۀ شام سحـر می‌رسد از راه

در ظلمت این شهر قمر می‌رسد از راه            شمشیر عـدالت به کمر می‌رسد از راه

سـیـد عـلـی خـامـنــه‌ای؛ رهـبــر آگــاه

فـرمـود کـه نــابـود شــود دشــمــن الله

: امتیاز

پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم

شاعر : فاطمه عارف‌نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

این روزها حال جهان در وضع هشدار است           برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است

در پیچ تاریخی دوران فتنه بسیار است           شمشیر بردار ای برادر جنگ دشوار است


تـقـدیـر ما خـورده گره با قـلعـۀ خـیـبر

باید بـبـندی بر سـرت سـربـنـد یا حیدر

مردان میدان را بگو هر روز عاشوراست           والتین والزیتون که پیروزی از آن ماست

نـور طلوع فجر صادق از افق پیداست           بیت‌ المقدس تا همیشه پرچمش بالاست

هر روز روز قدس و هر شب وقت بیداری‌ست

تا انتفاضه در رگ این سرزمین جاری‌ست

خون می‌چکد از شاخۀ زیتون در این ایام           حرفی نمـانـده بین ما و قـوم خـون‌آشام

جز این نصیحت که: بترس از امت اسلام           شـوخی نکـن با خـشم اقـیانـوس نـا آرام

این موج، شور بادها را با خودش دارد

نــابـودی جـلادهـا را بـا خــودش دارد

در چشم ما بار امانت بار سنگـینی‌ست           کاری که از دستت برآید واجب دینی‌ست

شعری که از قدس و غم آن گفت، آئینی‌ست           بیت المقدس تا ابد شهری فلسطینی‌ست

هـسـتـیم ما از کـودکی‌ها پـای پیـمـانش

بـستـیم عـهـدی تازه با خـون شهـیدانش

کل فـلسطین بوده عمری در پنـاه قـدس           روزی سحر خواهد شد این شام سیاه قدس

از کربلا خواهد گذشت ای دوست! راه قدس           دارد می‌آید «حاج قاسم» با «سپاه قدس»

راهی که او رفته‌ست از اول جهت دارد

از جـانب فـرمـانـدهـش مأموریت دارد

با دست خود حکمی به او داده‌ست فرمانده           او کـه تـمـام آیـه‌هـای فـتـح را خـوانـده

تکـفـیریان را از عراق و سوریه رانده           هر کس که با او نیست در این جاده، جا مانده

یک روز پایـان می‌دهد راه درازش را

می‌خواند او در مسجدالاقصی نمازش را

: امتیاز

پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم

شاعر : احمد ایرانی نسب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

نشـسـتم بر مزار کـودکانم، آه، غـمگینم           مگر بر آتش این سینه گردد اشک، تسکینم

منم باغ گلی که غنچه‌هایم را لگد کردند           درون سینه‌‌ام دشتی پُر از گل‌های خونینم


منم آن مادری که پا به پای کودکش زخمی‌ست           و هر شب موشکی تب‌دار می‌آید به بالینم

بگو خمپاره‌ها دست از سرِ گهواره بردارند           بگو آژیرها ساکت، که لالایی‌ست تلقینم

زمین دور سرم چرخید، وقتی سینه‌ام می‌سوخت           جهان! پا بر دلم نگذار، من میدانی از مینم

چه سِیلی راه افتاده‌ست در چشمان بی تابم           نمی‌دانم که با چشمان مات خود چه می‌بینم

خـداونـدا خــداونـدا خــداونـدا خــداونـدا           پُر از اشک و مناجاتم، پُر از لبیک و آمینم

به صفحه صفحۀ تاریخ عالم نام من پیداست           به صفحه صفحۀ تاریک عالم، برگ زرینم

چه تقویمی‌ست که رخت عزا را در نیاوردم           پُر از لبخند تلخم، خالی از یک اشک شیرینم

اگر اسحاق و ابراهیم را، یعقوب و یوسف را           درون سینه دارم، لیک اسلام است آئینم

منی که روزگاری قبله‌گاه مسلمین بودم           مبادا دست برادرم، نخواه از پای بنشینم

مسلمانان! مسلمانان! مسلمانان! مسلمانان!           بپا خـیزید فـرزندان من، یـاران دیـرینم

اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار تفسیر من است ای دوست           که من دست خدا در آستینم، من فلسطینم

: امتیاز

پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

مرامم غیرت است ای عشق و پیمان با توأم دین است           به تکبیری مهیّا می‌شوم؛ این رسمِ آئین است

حسینی‌وار موسایی به دریا زد که دریابم           عبور از کربلا آغاز رفتن تا فلسطین است


به قدس آورده‌ام در شعرها غم‌های زیتون را           که سوگند خدا هم گاه والزیتون و والتین است

نمازم رو به کعبه ست و قیامم مسجد الاقصی           قنوتم ربنای یا غیاث المستـغـیثـین است

نوار غزه، لبنان، کربلای چار یا والفجر؟           چه فرقی می‌کند وقتی که مقصد طور سینین است

شبیه لحظه‌های حمله، امیدم به یا زهراست           که معبرهای بسیاری هنوز آغشته با مین است

: امتیاز

افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا

شاعر : نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : 0

با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند

لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد

    https://eitaa.com/astanevesal


: امتیاز

پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

غیر غیرت، غیر عزت نیست هم‌آغوش‌مان            سربلندی را ببین هر لحظه دوشادوش‌مان

چـشـم وا کـردیم با دنـیـایـی از آزادگی            خواند اذانِ استقامت پیر ما در گوش‌مان


از وجود ما چراغ ایستادن روشن است            پس نخواهی دید حتی لحظه‌ای خاموش‌مان

موسم آرامش ما جان به جانان دادن است            نیست جز خونِ شهادت تا ابد دمنوش‌مان

اسـتـراحـت‌ها بـمـانـد بعـدِ آزادی قـدس            کم نخواهد گشت تا آن لحظه جنب و جوش‌مان

: امتیاز

پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی

شاعر : میلاد عرفان پور نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

بخوان از چهرۀ طفلانم اینک مشق غربت را           بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را

فلسطینم، صدای رنج انـسانم، مرا بـشنو           که شعر داغ من تا آسمان برده بلاغت را


فلسطینم که صبحاصبح با نعش عزیزانم           به دوش خستۀ خود می‌کشانم بار حیرت را

کماکان قصۀ من مانده در پستوی خاموشی           مبادا از جهان یک شب بگیرد، خواب راحت را

بگو شیپورهای شایعه خاموش بنـشـیـنند           و بـشـنـو از دل آوار، آواز حـقـیـقـت را

مرا با قـامت خـونین یـارانـم، تمـاشا کن           بـبـیـنی تا مگر حـیرانی صبح قـیامت را

برای کودکان، لالایی از جنس رجز خواندم           که در گهواره فهمیدند معنای شهادت را

فلسطینم، سلاحی دارم از آه و نمی‌ترسم           نثار جان دشمن می‌کنم طوفان وحشت را

فـلـسطـیـنـم، غـم آخـرزمـانـم، قـبـلۀ اول           که زیر تیغ می‌خـوانم نماز استـقـامت را

: امتیاز

پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی

شاعر : علی فردوسی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یـک اتـفـاق سـاده مــرا بـی‌قــرار کــرد           باید نـشـسـت و یک غزل تازه کار کرد

در کوچه می‌گذشتم و پایم به سنگ خورد           سنگی که فکر و ذکر دلم را دچـار کرد


از ذهـن من گـذشت که با سنگ می‌شود           آیا چه کـارهـا که در این روزگـار کـرد

با سنگ می‌شود جـلوی سـیـل را گرفت           طـغـیـان رودهـای روان را مـهـار کـرد

یا سنگ روی سنگ نهاد و اتـاق ساخت           بـی‌سـرپـنـاه‌هـا هــمـه را خـانـه‌دار کـرد

یا می‌شود که نـام کسی را بر آن نوشت           با ذکر چـند فـاتـحه، سـنـگ مـزار کـرد

یا مثل کـودکان شد و از روی شیـطـنت           زد شیشه‌ای شکست و دوید و فرار کرد

با سنگ مفت می‌شود اصلا به لطف بخت           گـنجـشک‌های مـفـت زیـادی شکار کرد

یا می‌شود که سنگ کسی را به سینه زد           جانب از او گرفت و به او افـتخـار کرد

یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را           در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد

ناگـاه بی‌مـقـدـمه آمـد به حـرف، سـنـگ           این گونه گفت و سخت مرا بی‌قرار کرد:

تـنـهـا به یک جـوان فـلـسـطـیـنـی‌ام بـده           با من ببین که می‌شود آنگه چه کار کرد!

: امتیاز

پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی

شاعر : فائزه زرافشان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این آیه‌های سورۀ حشر است، هان! به گوش!            در صور می‌دمند، هلا خفتگان، به هوش!

بالابـلـندِ مـأذنـه‌ها با اذان خوش است            زیباتر آنکه مسجدالاقصی زند خروش


میدان پُر از تـلألـو «الله اکبر» است            مهلت تمام! زوزۀ بـیـدادها خـمـوش!

سردار! صبح سورۀ اسری دمیده است            جای تو خالی است در این بزمِ نوش‌نوش

طوفان شده‌ست، جان برادر! کجاستی؟            دستی برآر تا که بگیری علم به دوش

بسیار زخم دیده و سر خم نکرده است            جانم به استقامت این خاک سخت‌کوش

این فتح ناب، از نفحات شهادت است            بوی بهار می‌دهد این دشت لاله‌پوش

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : سیدهاشم وفایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مثنوی

او که آمد همه پـروانۀ یک شمع شدند            آفـتـاب آمد و در سـایـۀ او جـمع شدند

همه بهـر ادب و عـرض سلام آمده‌اند            به زمـین بـوسی فـرزنـد امـام آمـده‌اند


مردمان شوکت او را همه در قم دیدند            چـقـدر گـل بـه ره مـقـدم او پـاشـیـدنـد

از زمانی که چو خورشید به ما تافته است            خـاک قـم از قـدم او برکت یافته است

گـفـتم از فـلـسفۀ هجـرت او باید گـفت            کمی از رنج ره و غربت او باید گفت

تشنه‌ای آمد و بر چشمۀ کـوثـر نرسید            خواهری آمد و بر وصل برادر نرسید

غم هجران به همه آب و گلش بود که رفت            داغ دیدار برادر به دلش بود که رفت

دیدن داغ برای همگان گر سخت است            داغ خواهر ولی از بهر برادر سخت است

این برادر خبر از شوکت خواهر دارد            کی به دل محنتی از غربت خواهر دارد

گر که هر روز و شبِ خویش مرتب گِرید            جای دارد که به مظلـومی زینب گرید

زینبی که همه جا محـنت و ماتـم دیده            زیـنـبی که ز طـفـولـیت خود غـم دیده

خواهری که به کنار تن صدچاک افتاد            آتـش از آهِ دلـش بر همه افـلاک افـتاد

شامیان غـربت او را همگی می‌دیـدند            جای گل، سنگ به روی سر او پاشیدند

خواهری کز غم هجرانِ برادر جان داد            عمر خود را به غم و درد و الم پایان داد

بس کن از این غم جان‌سوز «وفایی» خاموش            با ولی‌نعمت خود باش به غم، هم‌آغوش

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : عالیه مهرابی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش            نافـۀ چـادر گـلـدار تو با مُـشـک تَـرَش

جاده خوشبو شده انگار كه بیرون زده است            عـطر دلـتنگی گـل از چمدان سفـرش!


قـدمـت پـشـت قـدم‌هـای بـرادر جـاری            كوه سرریز شده چشمه به چشمه هنرش!

در سفـرنامه نوشـتن چه مـهـارت دارد            اشک چـشمان تو با آن قـلم شعله‌ورش

گرچه دلتنگی تو سبک خراسانی داشت            مانـده در دفـتر قـم، بیت به بیت اثرش

عطر معصوم تو در صبح شبستان پیچید            كـرد آئـیـنـه در آئـیـنه پُـر آوازه‌تـرش!

پُر از آواز كـبوتر شده این شهر انگار            كه خراسان به قم افتاده مسیر و گذرش!

بی‌گـمان دور ضـریح تو نمی‌گـردانـنـد            هركه چون دانۀ اسپند نسوزد جگرش!

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : زکریا اخلاقی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

این دشت پُر از زمزمۀ سورۀ نور است            این ماه مدینه‌ست که در حال عبور است

این ماه مدینه‌ست که بر هودجی از نور            می‌آید و این خطه پُر از شادی و شور است


گـل می‌دمـد از شـش‌جهـت جـادۀ سـاوه            این دشت سراسر همه وجد است و سرور است

تسبیح‌کنان است در این بادیه، هر سنگ            صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است

آواز صـبـوحـی زده بـاران سـحـرگــاه            هر لالۀ این باغ یکی جام طهـور است

چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است            ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است

چون از سفـر آن محـمل مأنـوس برآید

بس لالـۀ خـوش‌رنگ به پـابـوس برآید

بر ساحـت سـجـادۀ او جـلـوه به جـلـوه            «سُبّوح» گل افـشاند و «قُـدّوس» برآید

در مجلس فـیـضش چه اشارات لطیـفی            از عـالَـم مـعـقـول به مـحـسـوس بـرآید

این ماه درخشنده چه ماهی‌ست که هر صبح            خـورشـید پی دیـدنـش از طـوس بـرآید

آئــیـنـه در آئــیـنـه از ایــوان بـلــنــدش            صـد بـاغ پُـر از جـلـوۀ طـاووس برآید

این روضه، سرای کـرم ماست، بیائـید

ای اهل حـرم! این حـرم ماست، بیائـید

درهای بهشت از ملکوت تو گشوده‌ست            صد دسته‌گل از دست قنوت تو گشوده‌ست

در حـلـقـۀ نـورانی گل‌های سحـرخـیـز            سجـادۀ تـسبـیح سکـوت تو گـشوده‌ست

گلدستۀ نـور تو گـواه است که تا عرش            ایوان جـلال و جـبروت تو گـشوده‌ست

در فـصل دعـا، دسـت نـیـاز گل مـریـم            بر خـان کـریـمـانۀ قـوت تو گشوده‌ست

هـر آیـه‌ای از سـورۀ نــورانـی کـوثــر            فصلی به مـقـامات ثبوت تو گشوده‌ست

این آینه تصویر به تصویر شکـفته‌ست

تـصویر تو در آیـۀ تـطـهـیر شکفته‌ست

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

ایـن نـغـمـه‌هـا از عـالــم بــالا مـی‌آیـد            با چه شـکـوهی دخـتـر مـوسی می‌آید
دارد به سوی شـهـر قـم زهـرا می‌آیـد            مـعـصـومـه دارد بـا بـرادرهـا می‌آیـد


صد طاق گل بین مسیر و بین جاده است
دور و برش شکر خدا، مَحرم زیاد است

ای خاک خشک قـم ببین باران رسیده            روزی‌رسـان ســفــرۀ ایــران رسـیـده
ای اهل گریه، خـواهـر سلطان رسیده           
با ذوق و شوق و بی‌سر و سامان رسیده

قـربـان چـشـمان تر و شب‌زنـده‌دارش
جـانـم فـدای آن غــم و
حــال نـزارش

گـل بـود، اما نـیـمـه‌های راه، پـژمـرد            بسکه دلـش را دوری یـارش می‌آزُرد
او را به روی دست خود، یک شهر می‌برد            از کوچه رد می‌شد ولی سیلی نمی‌خورد

در قـم، چهـل تـا قـلـدر جنگی نمی‌دید
مـثـل مـدیـنـه کـوچـۀ
تـنگـی نـمـی‌دیـد

شد تـار اگر چـشـم تر او مـثـل زهـرا            شـد آب اگـر که پـیکـر او مثـل زهـرا
نشـکـست هر
دو زیـور او مثل زهـرا            خـونی نـمی‌شـد بـسـتـر او مثل زهـرا

داغـی مگـر بر سـیـنـۀ او مـانـد اصلاً
از
محـرم خود رو نـمی‌گـردانـد اصلاً

میخ از خجالت ذوب شد، در سوخت ای وای            پر سوخت، پیکر سوخت، مادر سوخت ای وای
سر سوخت، خواهر با برادر سوخت ای وای            بیش از در و اطفال، حیدر سوخت ای وای

این روضه طولانی‌ست، خیلی غم رسیده
دامـان این آتـش به خـیـمـه هم رسـیده

باید به استـقـبال این غـم، سال‌ها رفت            زینب به جنگ اغـلب جـنجال‌ها رفت
خیمه در آتش سوخت و خلخال‌ها رفت            دست حـرامی‌ها به سوی شال‌ها رفت

مـی‌زد مـیـان کـوچـه‌هـا فـریـاد زینب
هـر
جا کـسـی افـتـاد، می‌افـتـاد زیـنب

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

لب گشود و خاکِ قُم از بوی گُل لبریز شد            عـالَـمی دیدند قـم اینگونه عـالِم‌خـیز شد

آسمان خاکش شد و سوگند بر خضرِ نبی            پیشِ دریای شکوهش کوه هم ناچیز شد


رودخانه محـضِ پـابـوسیِ او آمد به قـم            آبِ قم مثلِ شرابی ناب، شورانگـیز شد

شهرهای بی‌شماری فـرشِ راه او شدند            جای جای خـاکِ ایران قـالیِ تبـریز شد

تا حسابِ دیگری وا کرد روی شهر قم            به حسابِ اهل قم هفت آسمان واریز شد

بی‌صدا پژمرد و از داغَش انارِ ساوه هم            گشت خونین دل‌تر و خون‌گریۀ پائیز شد

سالها رفت و کمی هم کم نشد از لطفِ او            لطفِ بانـو شاملِ ما پُـر گـناهان نیز شد

قم فراوان کرد تغییر و حرم فرقی نکرد            چون نگینی که رکابش بارها تعویض شد

هرکسی افسرده بود و از طبیبان چاره خواست            بینِ داروهاش شب‌هایِ حرم تجویز شد

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با حـال عـاشـقـانـه و در اوج احـتـرام            بر حـضرتِ مـلـیکـۀ قـم تا ابـد ســلام

معصومه خواندمش دلم آرام شد از این            عرضِ ارادتی که گـرفت از ازل دوام


دیگـر قـرار نیـست کـسی بی‌نـوا شود            نامش کریمه شد که شود غصه‌ها تمام

عِلمش به مُهرِ سبزِ «فِداها» مزیّن است            موسی‌بن جعفرست خبردار از این مقام

صحن و سرا نگو! که چه علّامه‌پرور است            مبهوتِ شأنِ عارفۀ شیعه، خاص و عام

هم عـطرِ کـاظـمین می‌آید از آن حـرم            هم عطرِ بارگاهِ خـراسان به هر مشام

از هر جهت شده‌ست به خورشید منتسب            هم دخـتـر امــام، وَ هـم خـواهـرِ امـام

هم تکـیـه‌گـاهِ جـنّتِ اعـلایِ جـمکـران            هم عـمـه‌جـانِ حـضرتِ آدیـنـه و قـیام

از سـوریه رسـیـده سلامی به جانـبَـش            شاید که عـمه زیـنـبش آورده این پیام:

معصومه جان! عزیزِ دلم خوب شد که تو            چـشمت ندید هـلهـلـه‌ها را به رویِ بام

چشمت ندید زجرِ اسارت در اوجِ داغ            بردند دست‌بـسته، عزیزم، مرا به شام

گل ریختند روی سرت! خوب شد کسی            سنگی نزد به رویِ سرت بینِ ازدحام!

: امتیاز

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و امام صادق علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

آفـتـاب از افق مـیـمـنـه دل کند، آمد            بـر لـب آیـنـۀ غــمـزده لـبـخـنـد آمـد

کوچه از هَـمهَـمۀ بـال مَـلَک بند آمد            آخـریـن بـرگـۀ پـیـغـامِ خـداونـد آمـد


می‌رسد از پر قنداقۀ سبزت، برکات

مَقـدَم گـل‌پـسـر آمـنـه‌خاتون صلوات

روح تو خون به رگِ لوح و قلم می‌انداخت            چشم تو نور به اعماق عدم می‌انداخت

دست تو سفره به ایوان کرم می‌انداخت            نام تو لرزه به اندام ستم می‌انـداخت

جذبه‌ات را همه در وحشت خائن دیدیم

در ترک خوردن ایـوان مدائن دیدیم

با تو هرگوشۀ این خطّه حرم خواهد شد            مسجـد بنـدگی خـلق عـلم خواهد شد

غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد            کمر بتکـده‌ها پیش تو خم خواهد شد

جهل را یکسره از بُن بِکَنی، کیف کنیم

لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی، کیف کنیم

اصل توحیدِ وجـودی و زوالـیم همه            تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه

با تو در جـادۀ پُر پـیچ کـمـالـیم همه            بردۀ کـوی تو هـستـیـم، بـِلالـیم همه

در دلِ کولۀ دل حُبِ تو را بار زدیم

از سر مأذنه‌ها عشق تو را جار زدیم

حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد            عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد

مِهـر تو عـاطـفه را در دل آدم آورد            در عروج‌ت پر جبریل امین کم آورد

شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی

سیب از دست علی جان خودت می‌خوردی

هر کجا قـدرت ایـمان تو ابراز شود            با کـلام عـلـوی دین تو مـمـتاز شود

در دل جنگ اگر فـتنه‌ای آغاز شود            گـره کـار به دسـتان عـلی بـاز شود

حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند

درِ خیبر! نه، بگو قلعۀ خیبر را کند

عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود            گرچه هر عاطفه در قاعده‌ای جا نشود

باز هم رابـطـۀ دخـتر و بـابـا نـشود            مثـل زهـرا که کـسی اُمِّ ابـیهـا نشود

من مسلمان شده‌ام پایِ همین زمزمه‌ات

ای به قربان دم فاطمه یا فـاطـمه‌ات

لحـن شیـرین تو شد معـجـزۀ قـرآنـم            هــل اتـای تـو شـده کـُـلـّیَـت ایـمـانـم

عشق را من فقط این پنج نفر میدانم            عـجـمـی زاده‌ام و هـموطن سلـمـانم

دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات

آه ای شاه عرب جان عجم‌ها به فدات

گرچه مانند اُویس تو به دور از قرنم            در کـنار تو که باشم بخدا در وطـنم

ای بزرگ بنی‌هاشم! بِشِنو این سخنم            من حـسـینی شدۀ دست امـام حـسـنم

شب میلاد تو از اشک غـنی‌اند همه

گریه‌کن‌های ‌حسین‌ات حسنی‌اند همه

کاخ مخروبۀ محکوم به ویران شدنم            درد دارم بـخدا در پی درمـان شدنم

ابرِ لـبـریـز منم تـشـنـۀ بـاران شـدنم            سـال‌ها مـنـتـظر جـابـر حـیـان شدنم

پرچم شیعه بلند است به لطف علمت

صـادق آل مـحـمـد! به فـدای قـلـمت

شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی            بین این طایـفۀ سبـزقـبـا، نـوح تویی

آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی            مکتب شیعه اگر جسم شود، روح تویی

خـنجری کُند دلیل غـم بسیار تو بود

گریه بر بی‌کـفن کـرببلا کار تو بود

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : نفيسه سادات موسوی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

خـشکـانـد آبِ سـاوۀ از مکـه دور را            درهم شکست هیبت بت‌هـای کور را

خـامـوش کرد آتـش ده قـرن زنده را            لـرزانـد کـاخ پـادشـه پُـر قـصـور را


بیش از هزار سال به دنـبال او، بشر            می‌خواند خط‌ به‌ خط صفحاتِ زبور را

با چـلـچـراغ سـبـز نـبـوت قـیـام کرد            روشن نـمـود یک‌تـنـه راه عـبـور را

آمد رسـوم جـهـلِ جـهـان را کنار زد            بر هم زد او سیاهـۀ "زنده‌به‌گور" را

با حُسنِ خُلـق بود مسلـمـان‌شان نمود            بدکیش و گبر و مست و عنود و شرور را

او رحمتی برای جهان بود و بی‌دریغ            لبـریـز عـشـق کـرد تـمـام صدور را

روحـی دگر دمـید به مـعـنای واژه‌ها            در هم تنید شعر و شعار و شعور را

هم سر زدن به اهل نَفَس را رواج داد            هـم رفـتـنِ زیــارتِ اهــلِ قــبــور را

سیراب کرد با دم عیسایی‌اش ز دور            صدها اویسِ عـاشقِ حسِ حضور را

سلمان که خواند حضرتش او را ز اهل بیت            بر سـیـنـۀ عجـم زده مُهـر غـرور را

"او" وعده داده بود به دنیا، که تا کنون            چـشم انتظار مانده زمانه، ظهـور را

: امتیاز